پارسا
این غزل را برای فرزند عزیزم «پارسا» سروده ام
تا وا شده به ديدن تو چشم هاي من
معناي تازه يافته دنيا ، براي من
بر شاخسار زندگي من شكفته اي
در گُل نشسته اي ،شده اي «پارسا»ي من
هر روز با شكفتن گلخنده هاي تو
شوق بهار ، تازه شود در هواي من
با عكس هاي كودكي ام ، مو نمي زني
الحق كه پا گذاشته اي جاي پاي من
در دستِ توست قوّت پاهاي پيري ام
فردا كه شانه هاي تو باشد عصاي من
در زندگي دعاي پدر بي نتيجه نيست
همواره باد پشت و پناهت دعاي من
( مهدي صحرايي- سبزوار –بهمن 89)
+ نوشته شده در سه شنبه نوزدهم بهمن ۱۳۸۹ ساعت 22:55 توسط مهدی صحرایی
|
وبلاگ ادبي . مهدي صحرايي