اگر چه باد خزان ريخت  برگ هايم  را

هنوز مي شنوي خش خش صدايم را

هنوز مي شنوي  زير  گام هاي خزان

ترانه خواني  در  باد ها  رهايم   را

هنوز دست تكان ميدهم براي نسيم

غمي ندارم اگر    بسته اند   پايم  را

بهار در رگ و  پيوندهاي  من جاريست

اگر گرفته خزان  نبض   شاخه هايم  را

اگر چه شاخه اي از من تبر شده است،ولي

به   پيكرم   برسان   بازوي  جدايم  را

 خدا كند كه كسي از خودش جدا نشود

به   آسمان   برسان   آخرين  دعايم  را

        مهدي صحرايي-پاييز۹۰