خنده زخم
دوست دارم دلم جوان باشد . شعرم از جنس آسمان باشد.
آسمان را به شهرمان ببرم شهر دست کبوتران باشد.
روي دوشي اگر كبوترنيست دستكم پشت باممان باشد.
دوست دارم به هركجا رفتم حرفي از عشق در ميان باشد.
زخم هايم هميشه مي خندند تا مگر دردشان نهان باشد.
دلم ازبوي عيد لبريز است سال تا سال اگر خزان باشد
روي دل ها هميشه سنگين است حرف اگر سرب در دهان باشد.
نبرد كارد هم ، صدايي را ، درگلويي كه استخوان باشد.
تا زماني كه چشمه مي جوشد، سنگ سرسخت ناتوان باشد.
بايد آتشفشان درد شوي،
تاغزل اينچنين روان باشد.
«مهدي صحرايي-سبزوار-پاييز89»
+ نوشته شده در شنبه سیزدهم آذر ۱۳۸۹ ساعت 23:27 توسط مهدی صحرایی
|
وبلاگ ادبي . مهدي صحرايي