دلتنگی
سال ها شاعردلتنگي دل ها بوديم
با دم آينه يك عمر مسيحا بوديم
شبنم گوشه نشين گل ياد تو شديم
صبح برخاست از آن جا كه درآن جا بوديم
رو به هر بيت تو يك آينه ي روشن بود
در غزل هاي پر از آينه تنها بوديم
صبح ما را به كمي باغچه مهمان مي كرد
در دل پنجره ها شوق تماشا بوديم
ابر عشق آمد و باريد و غزلخيزشديم
بختمان بود كه همسايه ي دريا بوديم
(مهدي صحرايي)
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۸۹ ساعت 23:27 توسط مهدی صحرایی
|
وبلاگ ادبي . مهدي صحرايي